روزمرگی....

ساخت وبلاگ

از خیلی ماجراها درس میگیریم

ماجرای مردن در حین کار و تمام استرس هاش برام خیلی درس بزرگی شد خیلی.

کلی کلمه تو ذهنم هست، باید بیام بنویسم.

****

اومدم یخچال دفتر رو چک کنم، نصف جعبه شیرینی خشک از سه ماه قبل داشتیم. سه تا خوردم روزمرگی.......

ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1402 ساعت: 5:26

بعد اون ماجرای مُردن. تازه یکم حالم بهتر شده ........... بعد رفتن مامان خیلی به مردن و نبودن فکر میکنم که چه جوری هست، بعدی وجود داره یا نه. بعدش نیستی هست و تمام یا اینکه رفتن تو یک سیاره ی دیگه تو یک منظومه ی دیگه.آدم فضایی ها میان و روح موجودات روی زمین رو می برند.***یا اینکه مثل حیواناتی که توسط ما خورده میشن، ما هم غذای یک موجودات دیگری هستیم، ما رو انتخاب میکنند، روح مان رو میخورند و جسم مان در اینجا می ماند.****خلاصه که خیلی زیاد به پوچی و نیستی فکر میکنم روزمرگی.......
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1402 ساعت: 5:26

چند پست قبل درباره ی دوستی نوشتم که در 42 سالگی ازدواج کرد.

چندماه دیگر فقط هست، بعدش مهاجرت، همسرش شهروند امریکاست

خوشحالم

روزهای تلخ و شیرینی رو باهم گذراندیم......

روزمرگی.......
ما را در سایت روزمرگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghafasekhak بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1402 ساعت: 5:26